ژانویه 14, 2010

اصل 27

Posted in Uncategorized در 8:37 ق.ظ. توسط rouhollah

از روز پاياني انتخابات و از برگزاري اولين تجمع آناني كه به آقاي دكتر احمدي نژاد رأي نداده بودند ، يك اتهام  چون ترجيع بند حرف برخي عناصر دولتي شنيده شد . جمله­اي كه قانون مداري گروهي از مردم حماسه­ ساز و نامزدهاي مورد علاقه آنان را هدف گرفته بود و مي­ كوشيد تا آنان را چنان معرفي كند كه نه انگار گروهي معترض از درون خانواده ملّت حماسه ساز ايران و نظام اسلامي­­ اند كه اكنون [به درست يا غلط] نتيجه اعلام شده انتخابات را بر نمي­تابند . جرياني كه تلاش مي­كرد آنان را آشوب طلباني معرفي كند كه خودشان و كانديداهاي مورد حمايتشان جنبه باختن انتخابات را نداشته­ اند و اكنون از سر لجاج و عناد به حرفهاي پيش گفته­ شان پشت پا زده­ اند . ادامه تك نوازي دولتي­ها تا آنجا بالا گرفت كه جرياني سبز را به جرياني برانداز و انقلابي مخملي و رنگي متهم كردند .

( تجمع غير قانوني ) اين همان ترجيع بندي است كه از آن ياد كردم . اين جمله اگر چه از سه بخش كوچك تشكيل شده است اما پيامها و پيامدهاي فراواني دارد .

جان سخن من در اين است كه آيا واقعاً اين گونه تجمعات ( و نه اغتشاشات ) غير قانوني بودند ؟ آيا داشتن مجوز وزارت كشور براي قانوني بودن اين نحوه تجمعات ضرورت داشت ؟

محكم و مستند مي­گويم : نه !

قانون اساسي جمهوري اسلامي يكي از مترقّي­ترين قوانين جهان است كه در فصل سوم تحت عنوان حقوق ملّت،  اصل 27 به صراحت عنوان مي­كند : تشكيل اجتماعات و راهپيمائي­ها ، بدون حمل سلاح به شرط آن كه مخلّ به مباني اسلام نباشد آزاد است . از سويي ديگر در اصل 26 همين قانون وجود و فعاليّت احزاب و گروه­هاي سياسي و اجتماعي را نيز مشروط به شروطي به رسميّت مي­شناسد .

قانون اساسي قانون مادر است ؛ به اين معني كه لازمه صحّت ساير قوانين هماهنگي و عدم تعارض با آن است و اساساً وظيفه حقوقدان­هاي شوراي نگهبان همين است كه مراقب عدم تعارض قوانين عادي با قانون اساسي باشند.

در قوانين فرعي ، سلسله قوانيني تحت عنوان قانون فعاليّت احزاب و گروه­هاي سياسي وجود دارد كه در حقيقت زير مجموعه همان اصل 26 قانون اساسي به شمار مي­رود . ماده 10 از اين قانون مقرر مي­دارد كه احزاب و گروه­ ها لازم است تا براي برگزاري هر گونه تجمعي از وزارت كشور اخذ مجوز كنند .

مغالطه بزرگي كه دولت نهم و هوادارانش در اين مدّت به آن دست زده­ اند و به اين واسطه بر موجي از عدم آگاهي جامعه نسبت به حقوق اساسي و مشروع­شان سواري كرده­ اند و توانسته ­اند در ميان اين آب گل آلود ، ماهي زمينگير كردن مخالفينشان را صيد كنند و نزد ميزان قابل توجهي از اذهان عمومي ، شاعبه تخلفهاي بد فرجام گروه مخالف را تقويت كنند،  آن است كه با اظهار مفاد ماده 10 قانون احزاب جلوي اجراي اصل 27 قانون اساسي را گرفته­ اند و اين حق مسلّم را از مردم دريغ كرده ­اند در حالي كه براي هر ناظر منصفي واضح بود كه تجمعات مردمي و آرام در اعتراض به نتايج انتخابات ، نه به دعوت حزب و گروهي انجام گرفته بود و نه راهپيمايان از اعضاء احزاب بودند و نه انگيزه حزبي در كار بود تا اخذ مجوز از وزارت كشور را ضروري سازد . آنان تنها يك پرسش داشتند ( رأي من كجاست؟ ) . سوالي كه مي­ شد با متانت و مهرباني و با وضوح و درايت به آن پاسخي در خور داد و جماعت معترض را اگر نه قانع ، حداقّل اقناع كرد .

گذشته از اين ، اگر مفاد اصل 27 قانون اساسي را نيز زير مجموعه قوانيني بدانيم كه با اصل 26 قانون اساسي مرتبط است آنوقت اين سؤال پيش مي­ آيد كه تقنين چنين اصلي توسط قانونگذار چه ضرورتي داشته ؟  آيا در صورتي كه نظام ما (فارغ از اداره كنندگانش) جلو اجراي اين اصل از قانون اساسي را با چنين مغالطاتي بگيرد به سوي يك ديكتاتوري به ظاهر قانون­مند پيش نخواهد رفت ؟ من مي گويم : چرا ، چنين اتفاقي خواهد افتاد .

اگر بنا باشد مردم براي بيان اعتراضاتشان به شكلّي خارج از چهار چوبه احزاب و به صورت جماعتي گرد آمده از هر صنف و سليقه ، نتوانند از حق مصّرح در اصل 27 استفاده كنند و صدايشان را به گوش مسئولين برسانند و موظف به اخذ مجوّز وزارت كشور باشند عملاً نظارت عمومي بر دولت مي ­شود (كشك) . چرا كه به عنوان مثال اگر مردم به امري معترض بودند كه دولت از وجود آن ذينفع بود (مانند همين جريان انتخابات) آنوقت پروسه­اي تشكيل مي­شود كه نتيجه آن خفه كردن صداي اعتراض مردم و ادامه تكنوازي دولت و به وجود آمدن استبداد صغير و در نهايت منجر شدن به استبداد كبير خواهد بود .

آن پروسه چنين خواهد بود كه مردم (در همان نمونه مذكور) براي اعتراض به وزارت كشور و شيوه برگزاري انتخابات نياز به تجمع خواهند داشت و براي آن تجمّع به مجوّز وزارت كشور نيازمند خواهند بود . از آنجا كه خود دولت و وزارت كشور مورد اعتراض هستند از دادن مجوّز به معترضين خود داري خواهند كرد (همانطور كه كردند) . در نتيجه يا اعتراضي صورت نمي­گيرد يا اگر بگيرد به بهانه غير قانوني بودن با آن مقابله كرده و به سركوب آن خواهند پرداخت (همانگونه كه پرداختند) و در نتيجه اين تنهاي صداي دولت است كه شنيده خواهد شد و اين همان استبداد صغير است كه زمينه را براي در افتادن به استبداد كبير فراهم مي آورد .

نتيجه قهري چنين رفتاري از بين رفتن نقش مردم در كنترل نظام اسلامي و يك طرفه شدن رابطه دولت با مردم و در نهايت از دست رفتن مقبوليّت نظام و در پي آن فروپاشي نظام جمهوري اسلامي خواهد بود .

علاوه بر مباحث حقوقي ، آموزه­هاي ديني ما نيز گواه مشروعيّت بلكه وجوب نظارت همگاني و مردمي بر حاكميّت است . مطلبي كه شايد در آينده و در مقاله اي جداگانه به آن بپردازم .